هیچی تو این زندگی کوفتی نمیخواد باهام راه بیاد....
اه...حالا زیاد اعصاب داشتم ...زمین و زمان دست به دست هم دادن روانم و بریزن به هم..
امروز روز گندی بود گند....
فقط تنها خوبیش این بود که با مرجان رفتیم مطهری گردی...
ذرتی خوردیم و برگشتیم خونه...
در حالی که هر دو دلتنگ و خسته بودیم...
خیلی داغونم خیلی....امروز ندا میگفت بریم مشاوره...
یعنی حالم خوب میشه اگه برم؟
وای اگه بخواد چرت و پرت بگه همون جا چپ و راست میکنم طرف و
...حالا میبینی!