...زندگی منهای تو...

دلتنگ کسی هستم که به دلتنگی من میخندد..!

...زندگی منهای تو...

دلتنگ کسی هستم که به دلتنگی من میخندد..!

جشن امتحان میان ترم

روز خوبی بود ...

با اونکه امتحان میان ترم داشتیم اما همش خندیدیم..

امتحان که پر بود از تقلب و خنده....

من که چیزی نصیبم نشد...

اون اخرا خبرایی بود...

بعد از امتحان به پیشنهاد محدثه...

همگی توجه کنید...

به پیشنهاد محدثه

رفتیم ناهار و کباب بخوریم....

من و ندا و محدثه به سمت ناهار حرکت کردیم....

جای دوستان گروه عبدالباقیان مستضعف خالی..

من کوبیده خوردم اونا هم کباب ترش...

من هوش چیز برگر کرده بودم مثلا..

.که قرار بود اروی حساب کنه...

از کجا به کجا رسید....

وقت ناهار یه دختر ه و پسر سوژه پشت سرمون نشسته بودن...

تو کوکشون بودیم ناجور...

بعد از ناهار رفتیم که ندا شلوار بخره...

که دیدیم همون سوژه ها تو پاساژن....

جلل الخالق..

بعد به پیشنهاد من ...داشته باشید من...

رفتیم سینما....

از بین فیلم ها << چراغ قرمز > رو انتخاب کردیم...

که بد نبود...خنده دار بود مثلا!

چه سوتی ای دادیم موقع امدن...

اینقدر خندیدیم...

خواستیم بریم بیرون ...رفتیم سمت درب ورودی...

بعد واسه اینکه ضایع نشیم به راهمون ادامه دادیم....

اما چشمتون روز بد نبینه....در قفل بود....

برگشتیم در حالی که حضار محترم بهمون میخندیدن...

رفتیم سمت درب خروجی....

وارد یک محوطه شدیم که همه طرفش دیوار بود و

یه در قفل...

کمی ایستادیم به خندیدن...

که زوجی جوان به علت حرکت ما گمراه شده بودن و

اومده بودن اونجا....

بعد از بحث های فراوان که کجا کجاست...

دوباره با جمعیتی فزون تر رفتیم سراغ درب ورودی...

و دیدیم بله....

اون دری که قفل بود یک دره دیگه بود...

همین طور که ضایع شده بودیم اومدیم بیرون .

و باز هم به پیشنهاد محدثه...توجه کنید محدثه ...

رفتیم آیس پک..و جای همگان خالی

آیس پک شکلاتی خوردیم..

خیلی خوش گذشت...

و ازینکه این روز را اینگونه گذراندیم راضی و خوشنود

به خانه هامان باز گشتیم....

بگذریم ازینکه در فیس بوک

بروزی همین مسئله بحث و جدال در گرفت..

تمام این خوشی ها شب هنگام از دماغمان درآمد...

که اینجا جایش نیست...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد