امروز با اونکه اولاش دلم گرفته بود اما روز خوبی بود..
امروز ناهار خونه مریم اینا دعوت بودیم...
من بهار محدثه ندا سارا...
مریم سنگ تموم گذاشته بود....
صدای ملاحت میاد که میگه : << مریم هیچ کاری نکرد..>>
حالا فرقی نداره...دست مامانش درد نکنه...
غذا ها خوشمزه بودن..
بعد از ناهار هم رفتیم تو اتاق مریم گفتیم و خندیدیم...
وای خدای من خیلی خوش گذشت....بی نهایت ازت ممنونم..
خسته نباشم الان یادم اومد نماز نخوندم....
فال گرفتیم..فال حافظ...واسه من بیابان عشق اومد...
همون بیابونی که توش گم شدم..
بعد مریم و ملاحت خوانندگی کردن ما دست زدیم و خندیدیم..
بعد هم شروع کردن به رقصیدنو ما دیگه ترکیدیم از خنده..
خیلی روز خوبی بود....
بچه ها خیلی ممنون بابت امروز..مخصوصا مریم...
الان کافی نتم...خیلی دیرم شده...
واااااااااااای میکشنم...
ممنون خدای مهربون
سلام نارون سر نمیزنی به وبلاگ گمشده من
بالاخره گوشی گرفتم سونی اریکسون ویواز رنگ مشکی
ناراحت هستم همین الان رفتم به وبلاگ دوستم به اسم یواشکی همیشه میاد وبلاگم ادرسش رو حذف کرده بود حالا چطوری پیداش کنم
.mamnon
سلام امین هستم وبلاگ قبلی ام رو که گفتم تعطیلش کردم دوباره افتتاحش کردم سر بزن